وی در مصاحبهای با بیبیسی، با یادآوری زندگی گذشتهاش تلاش میکند شرایط یک عضو طبقه حاکم و نخبه کرهشمالی را توصیف کند.
من با استفاده از نام مستعار در مدح حکومت شعر میسرودم. وانمود میکردم شاعری هستم عادی که از کرهجنوبی به شمال پناه آوردهام. من با سرودن اشعار حماسی، به توصیف شکوه و عظمت کیم جونگ ایل میپرداختم؛ اشعاری که در روزنامه اصلی کشور چاپ میشد. من 2بار کیم جونگ ایل را از نزدیک دیدم. بار نخست در سال1999 بود. در آن دیدار من شدیدا تحتتأثیر قرار گرفته و سرشار از احساسات بودم.
در عین حال بر این باور بودم تصویری که پیشتر از وی در ذهن داشتم- که نتیجه شستوشوی مغزی حکومت بود- با آنچه از نزدیک میدیدم، بسیار متفاوت است.
اظهارات کیم جونگ ایل در واقع دستورالعمل اداره کشور تلقی میشد. او چهرهای قدیسگونه برای کرهشمالی داشت. اما از نزدیک او را بیشتر خودمحور و تا حدی خودخواه یافتم؛ موضوعی که مرا ناامید کرد.
جیرههای سخاوتمندانه
در آن دیدار، کیم یک ساعت رولکس بهعنوان هدیه به من داد. هنگامی که به کرهجنوبی پناهنده شدم، دریافتم آن ساعت دستکم 11هزاردلار قیمت دارد.
درحالیکه مردم کرهشمالی گرسنه بودند، او با دادن چنین هدایایی سعی در جلب وفاداری اطرافیانش داشت و هدیهگیرندگان به نوعی وارد محفل بسته نزدیک به او میشدند.
پس از نخستین دیدار، کیم جونگ ایل از دستیارانش خواست از من مراقبت کنند و نحوه برخورد با من تغییر کرد. این امتیازی بود که نصیب شهروندان عادی کشور نمیشد. اگر یک بار با او ملاقات میکردید، حتی اگر بهدلیلی تحت تعقیب قضایی قرار میگرفتید، دادگاه بدون مجوز ویژه از طرف دستیاران کیم حق قضاوت درباره شما را نداشت. طبقه ممتاز و ثروتمند کرهشمالی از 3نوع جیره دولتی برخوردارند؛ جیره روزانه، جیرهای که هر 3روز به شما تعلق میگیرد و جیره ماهانه. دولت تمام نیازهای روزانه افراد را از میزان ویتامین و کالری گرفته تا نوع غذا، محاسبه و براساس آن به مردم جیره میدهد. بالاترین جیره، جیره روزانه است. جیره هفتگیای که برای من تعیین شده بود نیز سخاوتمندانه بود. زندگی بیشتر مردم عادی به آنچه در بازار مییابند وابسته است.
از اینرو من بسیار خوشبخت بودم که شامل هر 3نوع جیره میشدم. تصور میکنم بین سالهای 1994 تا 1999 بیش از 3میلیوننفر در کرهشمالی بر اثر گرسنگی جان دادند. من خود شاهد این فاجعه بودم. میدیدم زندگی مردم عادی تا چه حد با زندگی طبقه حاکم متفاوت است. میدیدم که کرهشمالی فقیرترین کشور جهان است؛ درحالیکه تحت سلطه ثروتمندترین پادشاه جهان قرار دارد. از اینرو بهتدریج لحن اشعارم تغییر کرد؛ درحالیکه هنوز در کشور به سر میبردم. درحالیکه در دهه1990 مردم کرهشمالی از گرسنگی رنج میبردند، کیم جونگ ایل میلیونها دلار خرج ساخت مقبرهاش کرد؛ موضوعی که نشان میداد او تا چه حد در تشخیص اولویتهای کشور دچار اشتباه بوده است. هنگامی که برای دومین بار او را دیدم، بسیار شگفتزده شدم. ما در حال تماشای نمایشی بودیم و او طی نمایش دائما اشک میریخت. من احساس میکردم آن اشکها نشاندهنده روح معذب فرد قدرتمندی است که میخواهد انسان باشد؛یک انسان عادی. در محل کار، ما امکان دسترسی به کتابهای چاپ کرهجنوبی را داشتیم و من با مطالعه آنها شرایط را در شمال و جنوب با هم مقایسه میکردم و به نقاط ضعف حکومت کرهشمالی پی میبردم.
من این کتابها را مخفیانه به دوستانم در خارج از محل کار میدادم و سازمان جاسوسی کشور این موضوع را دریافت. شرایط برای من پیچیدهتر شد و من تصمیم گرفتم کشور را ترک کنم. من گذرنامه ویژهای داشتم که از سوی محل کارم صادر شده بود. با آن گذرنامه میشد به منطقه مرزی با چین رفت و نیز امتیازی برای تردد در داخل کشور بود. نمیتوانستم به خانوادهام بگویم که چه نیتی دارم. نمیخواستم نگران و غمگین شوند. جدایی از آنها گناهی بود که به جان خریدم.
با عبور از رودخانه تومن، از مرز چین گذشتم و با یک دوست وارد این کشور شدم. یک ماه در چین بودم و دوستانی یافتم که به من کمک کردند خودم را به کرهجنوبی و در نهایت سئول برسانم. یکی از نخستین موضوعاتی که پس از ورود به کرهجنوبی و سئول توجهم را بهخود جلب کرد این بود که کوهستانها تا چه حد پوشیده از درخت هستند. همچنین از مشاهده اعتراضات مردمی تا این حد در خیابانها شگفتزده شده بودم.
بیبیسی